یه روزی...

یه روز یه آدم خیلی با خدا و خوبی که تمام زندگی شو وقف راه خدا کرده بوده و خیلی با انصاف بوده تمام خوانواده اش رو از دست می ده اما ذره ای هم ایمانش به حکمت خداوند کم نمی شه اما یه روز از خداوند یه در خواست می کنه:خداوندا من در تمام عمرم به تو ایمان داشتم حتی در بدترین شرایط ذره ای از ایمانم به تو کم نشده فقط یه چیز ازت می خوام اینکه یه کاری کنی تا من تو لاتاری برنده شم.چند سالی میگذره و هیچ اتفاقی نمی افته و بلاخره اون مرد می میره و به بهشت میره و در مقابل خداوند می ایسته و میگه خدایا من از تو فقط یه در خواست کردم و تو اون رو اجابت نکردی.خداوند لبخندی زد و گفت فرزندم من آماده بودم تا این درخواست تو رو اجابت کنم اما کافی بود که تو فقط یه بلیط لاتاری بخری...

نظرات 1 + ارسال نظر
محمدحسن عبدی چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ب.ظ http://mojemehr.blogsky.com

به نظرم هیچ دوره ای از زندگی به خوبی دوران دانشجویی نیست
من که خودم هنوز 4 ترم دیگه دارم ولی دوست ندارم هیچ وقت تموم شه
موفق و پیروز باشی
ایشالا کارت سلفت رو هم زودتر بهت بدن !

ممنون که دعا می کنی کارت سلفم پیدا بشه.به زودی یه پوستر که کار خودمه رو میذارم تو بلاگ اگه خواستی نظر بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد