خانه عناوین مطالب تماس با من

roozaiedaneshjooii

roozaiedaneshjooii

روزانه‌ها

همه
  • آپلود عکس

پیوندها

  • مهشید
  • arash ranjbaran
  • atoosa
  • daneshgah
  • کنکور هنر
  • najme
  • کافه دیزاین
  • کتابناک
  • کافه توهم
  • یلدا کافه چی

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • سلااااااااااااااااااااااااممممم
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • ایمیل
  • زور گویی تا چه حد؟؟؟
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • Qatan khob...
  • هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدنه...
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • بهمن 1389 1
  • دی 1389 1
  • آبان 1389 3
  • مهر 1389 6
  • شهریور 1389 1
  • مرداد 1389 1
  • تیر 1389 20

آمار : 4978 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 12:22
    یکشنبه-24/11 امروز که دوباره ترم شروع شد و اومدیم دانشگاه یاد یه چیزی افتادم.دو تا جمله شنیده بودم که کار برد متفاوتی داشت ولی تقریبا از هر دو یه چیز برداشت میشد اواخر ترم پیش که برای اعتراض به جریانی که فعلا مجال توضیحش نیست با مدیر گروه دانشکده بحثمون شده بود به اون شخص به اصطلاح محترم و البته دکتر گفتیم شما که به...
  • سلااااااااااااااااااااااااممممم پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 13:01
    من برگشتم تصمیم گرفتم دو تا سایت رو ا هم منیج کنم (با منیجر)
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 12:05
    ما که رفتیم بعد ما میبینی کی ...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 12:03
    بعد از یه سال چرت و پرت نویسی تو بلاگ اسکای رفتیم تو بلاگر گوگل www.roozaiedaneshjooii.blogspot.com
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 10:39
    چه هوای باحالیه امروز کل دانشگاه رو مه گرفته به غیر از شمال ندیده بودم جای دیگه رو که اینطور مه بگیره...
  • ایمیل چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 14:59
    وقتیی آدم می خواد یه ایمیل فوری بزنه و تو دانشگاست و سرعت خیلی ژایینه و تازه باحالش اینجاست که gmail باز نمیشه یکی بگه من چی کار کنم.
  • زور گویی تا چه حد؟؟؟ سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 11:51
    نمی تونم درک کنم که چرا کارت سلف رو فقط میشه هفته ای یه بار شارژ کرد.خوب شاید وقتی اول هفته شارژ میکنی اونقدر پول همرات نباشه که تا آخر هفته شارژت جواب بده اون وقت باید تا آخر هفته هایدا بخوری اون وقت همه هی بهت میگن لاغر شو اه اه همه یه جوری به آدم زور میگن همش...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 4 مهر‌ماه سال 1389 16:10
    یکی از همون آدما دیشب تو کافه سیاه و سفید اینو نوشت: دیدم او را آه بعد از بیست سال گفتم:این خود اوست یا نه دیگریست چیزکی از او در او بود و نبود گفتم این زن اوست؟یعنی آن پریست؟ هر دو تن دزدیده و حیران نگاه سوی هم کردیم و حیرانتر شدیم هر دو شاید با گذشت روزگار در کف باد خزان پر پر شدیم از فروشنده کتابی را خرید بعد از آن...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 4 مهر‌ماه سال 1389 15:59
    یکی دیروز یه چیزه باحال بهم گفت.یه دفتر بردار هر جا که رفتی.کافه.دانشگاه.هر جا فرق نمیکنه از هر غریبه ای که خوشت اومد بده برات یه چیزی تو اون دفتر بنویسه ولی اسم خودش رو ننویسه و تو هم همونجا نخونش.چیزای باحالی پیش میاد...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 4 مهر‌ماه سال 1389 15:48
    یه نظر همین الان رسید که مارو چشم زد و فضای خالیمون پر شد.ممنون مرتضی جان
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 4 مهر‌ماه سال 1389 15:28
    از وقتی adsl نداشتم یه عالمه کار تلنبار شده بود رو دلم که می خواستم بزارم رو وب نمیشد ولی الان از سایت دانشگاه دارم استفاده مفید می کنم.ها ها ها(خنده ی شیطانی)
  • Qatan khob... یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 15:02
    Nemidonam chem shode az avale mah ramezon hei in iaddashte jadid ro baz mikonam 10min negash mikonam baad hichi be zehnam nemirese va mibandamesh,khobam ia bad nemidonam ie joriam,adam baiad che hesi dashte bashe vaqti daghighan roze tavlodesh mishe shabe qadr?khob ia... Qatan khob...
  • هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدنه... پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 11:00
    بعضی وفتها دیر میرسیم... ولی میرسیم بعضی وقتها خیلی دیر میرسیم...خجالت میکشیم خودمون رو نشون بدیم.با این که می دونیم هنوز مشتاق رسیدنمان هستند... ولی بعضی وقتها دیگه اون قدر دیر می شه که بهتره نرسیم... "اون وقته که می گیم هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدنه"
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 11:11
    delam mahshid mikhad berim park mellat bastani bokhorim.delam atoosa mikhad saresh ghor bezanam.baba delam tangide chera hichki nemifahme...!
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 09:36
    الان اصلان نمی دونم دارم تقاص چی رو اینطوری پس می دم.من که دیگه اونو اذیت نکردم که داره باهام اینطوری می کنه.بابا لعنتی چته؟من که علم غیب ندارم خودم بفهمم!همش میگه یعنی تو نمیدونی چمه؟
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 09:33
    adame kasifi hastam.dirooz dashtam fek maikardam ie ki az doostam ro to daneshgah aziat kardam o che ghad kerm rikhtam vali baazi vaghtha aslan nemitoonam kesafat nabasham.ie roozam ieki peida mishe hamin karo ba man mikone o manam tavan pas midam.kash hame chi be hamin asooni bood o manam hanitoori tavan midadam.
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 09:08
    bana be nazare doostan tasmim gereftim dastane nemidoonam ro felan bardarim.aslan be man che?mage male mane?(dar zemn mazerat ke fingilish mitypam keybordam kharab shode)
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 08:52
    تو میخندی حواست هست؟که من میمیرم و اصلا حواست نیست... (ممنون راستاک عزیز)
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 14:09
    همه چی آرومه.من چقدر...من چقدر خوشحالم؟
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 12:13
    یه چیز باحال فهمیدم.از تحصیل فارق شدن با فارق التحصیل شدن فرق داره.داره؟نداره؟داره.حتما داره دیگه اگه نداشت دوستم بهم نمی گفت.نمی خواسته منو دست بندازه که...شاید می خواسته منو...میکشمت
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 12:07
    بابا چقدر این کلاس فوتوشاپ گنده و گندتر اینکه بغل دست کسی بشینی که بیشتر از تو حالیشه.را به را هم کم بیاری.مرده شوره هر چی هنر دیجیتاله ببرن. عذاب وجدان:حسود حسود بدبخت .مهم اینه که یادبگیری اگه همه چیزو از اول بلد بودی که نمیرفتی کلاس. نتیجه اخلاقی:وقتی دلتون پره و دارین درد دل می کنین.عذاب وجدانتون رو اینویزیبل...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 11:03
    دیروز اینو تو آرشیو قدیمیم پیدا کردم اولین تصویر سازیم وقتی هنرستان میرفتم.آخی...ناز بشی
  • اولیشه ها... یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 11:01
  • [ بدون عنوان ] شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 11:47
    این یه داستان دنباله داره که فعلا لازم نیست بگم از کیه ولی اسمش رو نمی دونیم چی بزاریم.پس فعلا اسمش همون نمی دونم.اگه کسی چیزی به ذهنش رسید بگه
  • یه روزی... چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 12:10
    یه روز یه آدم خیلی با خدا و خوبی که تمام زندگی شو وقف راه خدا کرده بوده و خیلی با انصاف بوده تمام خوانواده اش رو از دست می ده اما ذره ای هم ایمانش به حکمت خداوند کم نمی شه اما یه روز از خداوند یه در خواست می کنه:خداوندا من در تمام عمرم به تو ایمان داشتم حتی در بدترین شرایط ذره ای از ایمانم به تو کم نشده فقط یه چیز ازت...
  • کفر گفتم چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 15:05
    دیروز که گفتم از دست قیمه ها خسته شدم .خدا زد پس کله ام و کارت سلفم گم شد و میگن باید اول مهر دوباره بیای کارت بخری.خدایا منو ببخش...
  • تموم شد چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 15:03
    امتحانام تموم شد همین الان که دارم آپ میکنم تو سایت دانشگاهم .آخریش ژوژمان عکاسی بود.نمی گم نمره هام چنده ولی خوبه...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 08:31
    داشتم فکر میکردم برادرم عجب پسر با اراده ای.چون دانشجوی شهرستانه و هیچ کس کاری به رفت و امدش نداره ولی همچنان حتی تو فیس بوک یک دختر رو هم ادد نکرده.ولی من اینجا تو تهران همه هم مراقب منن و تو دانشگاه هم خبری از این اجناس مذکر نیست روزی نیست که خونه بمونم...شاید اگه من الان شهرستان بودم قطعا یا معتاد می شدم یا هر شب...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 08:25
    یکی یه دعای مخصوصی داشت برای شب امتحان: و خدای بزرگ است اهورا مزدا.که او جزوه را آفرید .وسپس دختر را آفرید و دختر را برای نوشتن جزوه آفرید... جزوه ی منو کی بنویسه؟؟؟
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 08:20
    آخی بلاخره تموم شد امروز آخرین امتحانمه...با شرمندگی تمام هیچی هم نخوندم.واین جاست که دست به دامن خدا میشویم.البته یه راه دیگه هست که امیدوارم خدا نصیب نکنه ولی اونم رژ لب قرمزه چون استاده مرده یه ذره ام همچین...
  • 33
  • صفحه 1
  • 2